حرکت به روی یال
برای همین وقتی قرار است گعدههای سیاسی استان برای کرسی استانداری بوشهر آدم معرفی کنند، با وجود اسمهای معدود، تفاهم سخت و دشوار است.
اسمهایی که همهگیر باشند، زیاد نیست اما افتراق لیدرهای سیاسی جریان غالب در شهرستانهای دهگانه بوشهر به قدری مخاطره آمیز است که باید از چند پارگی استان کوچک بوشهر بیمناک بود.
حالا که احساس میشود رئیس دستگاه «بیچک و دم» اجرایی کشور به جای توصیه سازمانها و نهادها به دنبال اسمهای پیشنهادی مردمی و ستادهای انتخاباتی است، گعدههای بوشهری که در تصمیم گیریهای سیاسی همیشه تابع تهران بودهاند، «بکسواد» میکنند.
محمدجواد حقشناس از جمله اسمهایی است که در پچ پچ و واگویههای گروههای سیاسی در فجازی سیاسیترهای بوشهر مطرح شده.
کسی که در آبادان از پدر و مادری تنگسیر زاده شده و تا کلاس سوم دبستان در مدرسه ایرانیهای نجف درس خوانده و بعد از بازگشت به کشور تا همین امروز در تهران ساکن است.
با وجود این دغدغه توسعه بوشهر با او هست.
از روزگاری که دانش آموز بود و با «شیخ حسین» از تنگستان تا جم و عسلویه برای کفالت مردم رودباران میرفت تا سال ۷۴ که در ۳۴ سالگی خودش را در معرض رای مردم چهار شهرستان مرکز و جنوب استان گذاشت و بیش از پانزده هزار رای را به نام خود در صندوق های رای ثبت کرد.
از وزارت کشور تا وزارت فرهنگ و ثبتاحوال تا سازمان برنامه و بودجه و حزب و روزنامه اعتماد ملی و شورای شهر تهران رد پای این دغدغه قابل رهگیری است.
از نامگذاری کوچه و خیابانهای تهران به نام مشاهیر و شهر و جزایر و آبادی های بوشهر تا انتشار ویژهنامه بوشهر در روزنامه اعتماد ملی و انتشار نشریه نیمروز در بوشهر به گمانم نشان میدهد او به اینجا غیرت دارد.
در بین سیاسیون تراز اول کشور و اصحاب فرهنگ، هنر، رسانه و… نیز وزنهای قابل اعتنا است.
شاید سپردن سکان استانداری بوشهر به کسی که در هیاهو و و همهمه و سهم خواهی و بیا و ببر دستهجات گوناگون ریشهدار و نوظهور سیاسی کشور توانسته برای خودش لنگری قابل اعتنا بسازد، کمک کند «ولمهای» به «جهاز» بوشهر بوزد و از این «لحام» خلاص شود.
شاید «گفال» تمام شده و «نهمهای» کارگر شود با اینکه این روزها هم آوایی هیهات است حتی برای مردی که همواره «بر روی یال راه رفته است» و به روزنامهنگاران بوشهری توصیه میکند برای ماندگار و موثر بودن این راهبردی مناسب است.
«محمدجواد حقشناس» که از تشییع محمدعلی بهمنی شاعر از بندرعباس برگشته و میهمان ویژه دومین رویداد رسانهای جنوب استان است را در جم دیدم.
ذهنم پر از سوالاتی بود که میبایست از او میپرسیدم.
فرصت خوبی بود که با او مفصل گفتگو کنم اما فشردگی برنامههای همایش و کارگاه رسانهای و تعدد آدمهایی که میآمدند و با او کار داشتند و زنگهای تلفنش اجازه نمیداد انبوه سوالاتم را بپرسم.
به پرسیدن دو سه سوال کوتاه بسنده کردم.
بعد از یکی دو بار وعده «بعدا صحبت می کنیم»، در فرصت کوتاه پایان کارگاه قبول کرد با من گفتگو کند.
با وجود این حقشناس از پاسخ دادن به سوال اصلی من خودداری کرد.
او گفت: «راغب نیست فعلا در خصوص استانداری بوشهر گفتگو کند» برای همین تلاش من برای طرح گفتگو با محور استانداری بوشهر به نتیجه روشنی نرسید.
من اما در سری که در پیرانه سری، رویاهایی برای سرزمین مادری داشت به وضوح میدیدم.
سرزمینی که او به گفته خودش سرجمع حتی یکسال هم شب و روز در آن نگذرانده اما به تعداد تمام روزهای عمرش دغدغهاش با او بوده.
در این خاک مبارزه کرده و جانباز شده است و حالا که پدرش را نیز در خاک تنگستان دفن کرده و دلتنگیهایش را در تنگستان گریه میکند شاید اگر فرصتی فراهم شود بتوان از یک بوشهری که در بوشهر نبوده و دوست داشتن بوشهر در او غلیظ تر از ساکنان اینجا است، چیزهایی دریافت.
چقدر از خصلتهای شما بوشهری است؟
اساساً اگر کسی از من بپرسد کجایی هستی، بلافاصله میگویم بوشهریام. یک کلام. با اینکه ممکن است سرجمع حتی یک سال هم در استان بوشهر زندگی نکرده ام ولی فکر میکنم سبک زندگی، علائقم، افتخاراتم، ریشهام همه اینها خلاصه در بوشهر و تنگستان و در این دیار است.
حتی به همین دلیل شاید نوع علاقه ام در غذا خوردن، سفره انداختن، علائق فرهنگی و مباحثم عمدتاً مربوط به ریشه ای است که من در این استان دارم. این ریشه هم خونی است و مربوط به نوع زندگی و توجه ای است که از ابتدا پدر و مادر من داشتند و توجهشان و زندگی و خاستگاهشان اهرم و تنگستان بوده و منتقل شده و به قول معروف از شیر مادر و خون پدر، ما در این فضا شکل گرفتیم.
دیگر اینکه ارتباطاتم طبیعتاً از کودکی همین بوده و هر وقت هر جا بودهایم سعی کردهایم نوروز را بیاییم زادگاه پدری و سوگها و ایام محرم و سفر در این فضا بودهایم یا به هر مناسبتی یک برگشتی به گذشته بوده و حتی وقتی پدرم فوت کردند باز ایشان علاقه دارند در زادگاهش به خاک سپرده شود و آنجاست و به همین دلیل ما هم هر وقت بخواهیم پدر را ببینیم در واقع سراغش برویم دوباره برمیگردیم به اهرم و محل و فضایی که ما از کودکی در آن خاطره داریم و همچنان خانه پدربزرگ من که الان به ما منتقل شده، آنجاست و تمام سالهای ما این گونه بوده که در روزهای مهم شادی و غم ما در بوشهر بوده ایم.
مشخصه خاص اخلاقی هست که دوستان شما آن را بوشهری بدانند؟
عشقی که من به خرما و رطب و قلیه و زندگی به این سبک و سیاق دارم هر کس که میبیند کاملاً حس میکند که به هر حال ریشه در بوشهر دارد.
به جز این آیا خصلت خاصی مثلا پافشاری بر کاری و یا ایستادگی شما در موضوعی؟
شاید نتوانیم بگوییم اخلاقیات بوشهریها مثلا در این مساله با سایر اقوام متفاوت است. شاید نباید برای خلقیات حوزه جغرافیایی تعریف کنیم اما سبک زندگی آدم، موسیقی که من دوست دارم و به شدت برایم مهم است، علاقه به شروه و فایز و حتی موسیقی که تحت عنوان بندری تعریف میشود، کاملا نشان می دهد که اثرگذاری خودش را بر روی من داشته است.
دوره پنجم، شما کاندیدای مجلس شورای اسلامی در حوزه انتخابیه رودباران بودید. آن موقع دریافتتان از این حوزه انتخابیه چه بود. الان بعد از این همه تجربه گوناگون، دریافتتان چقدر تغییر کرده است.
ببینید، نمایندگی مردم به هر حال یک حوزه سیاسی است. حضور در مجلس در ایران یک امر سیاسی است و من اساساً از زمانی که خودم را شناختم درگیر امر سیاست بودم، چون در یک خانواده کاملا سیاسی متولد شدم. فکر میکنم کلاس چهارم دبستان بودم که تازه از نجف آمده بودیم ایران و یک سالی قبل از انتقال به تهران در آبادان زندگی میکردیم. سال ۴۸. یک روز دیدیم که پدر چند نفر روحانی مهمان دارد. از نجف آمده بودند و آنجا مشخص شد، حضرت امام که آن سالها آیت الله خمینی گفته میشد، خودشان اجازهای برای پدر فرستاده و ایشان را نماینده خودشان در مسائل شرعی و امور دینی تعیین کرده اند.
برای خوزستان؟
نه. برای خود شخص پدر فارغ از موقعیت جغرافیایی. چون آن موقع امام جایگاه اجرایی نداشت. در واقع افرادی را انتخاب میکرد به عنوان نماینده شرعی که معمولا مراجع این اجازه ها را برای افراد صاحب صلاحیت میفرستادند.
از آن زمان نام آیت الله خمینی برای من تبدیل شد به عنوان یک شاخص.
پدر در خوزستان در کنار آقای جمی که آن سالها مجلسی بود هفتگی به نام مجلس روحانیت که فکر کنم چهارشنبه یا جمعه و معمولاً در مساجد گوناگون آبادان برگزار میشد و سخنران اصلی آن مراسم آقای جمی بود در غیاب ایشان آن نشست مذهبی را اداره میکرد که در عین حال نوعی گرایش اجتماعی و سیاسی هم داشت.
این روند در سال های بعد که ما منتقل شدیم تهران باز هم وجود داشت.
بنابراین وقتی مطرح شد من کاندیدا شوم آن موقع فعالیتهای سیاسی و خط بندی جریان چپ و راست در کشور جدی شده بود. ما شاهد این بودیم که در آن مقطع حزب کارگزاران تازه شکل گرفته بود و همچنین مجمع روحانیون تلاش میکرد فضای جدیدی را دنبال کند. در مقطعی هم بود که آقای هاشمی رئیس جمهور بود و بعد از مجلس سوم که کلاً در اختیار جریان چپ بود ما شاهد یک دوره چهارمی بودیم که عملاً جریان چپ کنار گذاشته شده بود و شاهد قدرت گرفتن شورای نگهبان بودیم و بحث نظارت استصوابی و در این مرحله ۶۰، ۷۰ نفر از نمایندگان مجلس سوم رد صلاحیت شده بودند. در واقع تلاش می شد بازگشت مجددی صورت بگیرد به یک تعادل. فضای غالب سیاسی کشور اینگونه بود.
در حوزه انتخابیه خب با توجه به سابقهای که من داشتم در وزارت کشور و تصدی سمتهایی مثل فرمانداری در مغان یا معاونت استانداری تهران یا مسئولیت معاونت سازمان ثبت احوال کشور به عنوان چهرهای که همه این حوزهها را میشناسد و هم در جنوب و هم در وزارت کشور، پیشنهاد شد با توجه به شناختی که از من در شهرستان تنگستان بود در دوره پنجم نامزد بشوم.
من هم با مشورتی که کردم و تصوری که بود شاید بتوانم در این عرصه در واقع برای یک اعتدال و ایجاد فضایی مناسب برای پیگیری مسائل جامعه کمکی بکنم وارد این عرصه شدم.
خب بقیه اش را هم که شما می دانید.
شد برنامههای محوری که برای منطقه داشتید در جاهای دیگری که بودید پیگیری کنید؟
نه. دیگر موقعیتی فراهم نشد. در همان مقطع یادم هست مرحوم حاجیانی با حمایتهایی که به هر حال صورت گرفت هم توسط روحانیون منطقه از ایشان و هم در واقع جریان نظامی که تازه داشت وارد عرصه سیاست میشد مشترکاً از ایشان حمایت کردند و ایشان به هر حال در آن مقطع راهی مجلس شد و من هم در این جایگاه نبودم و هیچ وقت هم در استان مسئولیت و مقام اجرایی نداشتم اما در عرصه کار فرهنگی که دنبال میکردم در روزنامه نگاری همزمان با کار در روزنامه اعتماد ملی نشریه ای تخصصی هم به نام نیمروز داشتم که این مجله را که همزمان کارش را دنبال میکردم، سعی کردم در استان بوشهر منتشر کنم و حداقل مباحث مربوطه با کمک تعدادی از دوستانی که در کار روزنامه نگاری بودند سعی شد این فرصت را از استان بوشهر دریغ نکنیم.
فکر میکنید مشکل اساسی استان بوشهر چیست با توجه به پتانسیلها و توانمندیهای گوناگونی که در حوزه های مختلف از نفت و گاز تا شیلات و بندر و گمرک و… هست و استان نتوانسته به جایگاهی که حداقل ساکنانش را برخوردار کند، برسد؟
استان بوشهر در حوزههایی که گفتید به نظر من به شدت استعدادهای توسعه را دارا است و به طور بالقوه و بیش از نفت و گاز دارای استعدادهای منحصر به فرد بیشتری است.
در حوزه گاز مهمترین پتانسیل کشور در این استان قرار دارد. در حوزه نفت هم مهمترین امکانات صادرات نفت کشور یعنی پایانه خارک را داریم اما به گمان من مهمترین موهبت استان داشتن ساحل و دریاست. بیش از ۷۰۰ کیلومتر نوار ساحلی داریم که بینظیر است. مثلاً اگر مقایسه کنیم این را با کشوری مثل عراق که تمام ساحلی که در اختیار دارد شاید کمتر از ۵۰ کیلومتر است آن وقت میتوانیم بفهمیم این ساحلی که ما قدرش را نمیدانیم چقدر ارزش دارد و طبیعتاً این موهبت، استان را تبدیل کرده به یکی از بینظیرترین فضاهایی که میتواند محل رجوع و حضور شاید میلیونها گردشگر باشد. شاید شما این ساحل را مثلاً وقتی در کنار ساحلی که امارات در اختیار دارد، میبینید، استان بوشهر شاید به اندازه کل امارات ساحل دارد و یا به اندازه کشور قطر یا بیش از چند برابر بحرین و عمان اما بهره لازم متاسفانه از این ساحل گرفته نمیشود.
کشور ما متاسفانه میبینیم مثلاً با پدیده دریا و برای تفریح در کنار دریا فقط سواحل شمال کشور را می شناسند. شاید اگر خوب تبیین میشد و به خصوص از استان اصفهان به سمت پایین سفر را به سمت جنوب انتخاب کنند و به خصوص جذابیتهایی که ساحل بوشهر دارد، بینظیر است.
در تمام طول سال، فقط ۴ ماه، از خرداد تا شهریور به دلیل وجود گرما رقابت جدی نمیتوانیم با سواحل شمال کشور داشته باشیم اما در هفت ماه دیگر سال هیچ ساحلی نمی تواند در جاذبه با سواحل بوشهر رقابت کند به خصوص به سبب ویژگیهای تاریخی که ما در استان داریم. از سیراف تا خود بوشهر و سواحل شمال استان یافته های زیادی مربوط به دورههای تاریخی گوناگون از هخامنشی و ساسانی تا تاریخ معاصر وجود دارد که می تواند بر جذابیتهای گردشگری استان بیفزاید یا مثلاً در حوزه کشاورزی نخلستانهایی که در استان داریم هم به لحاظ کیفیت و هم کمیت بهترین خرمای ایران و شاید جهان را اگر درست به آن توجه کنیم دارا هستیم یا در حوزه محصولات دریایی به خصوص میگو و ماهیهای دریای جنوب میتواند بهترین فضای گردشگری در قالب رستورانهای دریایی و غذاهای دریایی که مثلاً اکنون شهر رشت به عنوان شهر گردشگری غذا ثبت شده فراهم بیاورد.
موضوع گردشگری غذا و کیفیت غذاهای جنوبی حتی میتواند یکی از محورهای ثبت شهر بوشهر باشد به عنوان یک شهر با تنوع غذاهای دریایی که چندان به آن توجه نشده است. من میخواهم بگویم که استعدادها فقط نفت و گاز نیست حتی استعدادهای فرهنگی مثلاً در حوزه موسیقی، بوشهر واقعاً بینظیر است. نمیتوانیم نسبت به این موسیقی بیتفاوت باشیم. چه موسیقی سوک و چه موسیقی سرور و شادی. در هر دو موضوع و فضا موسیقی ای که داریم میتواند بهترین جذبهها داشته باشد. متاسفانه تلخ است که میبینیم موسیقی بوشهر هر وقت که میرود در تهران و اصفهان و شهرهای دیگر و حتی خارج از کشور تمام سالن را چند روز میتواند پر کند اما در خود بوشهر ممنوعیت دارد و این درد را آدم کجا ببرد که این موسیقی که میتواند بهترین جاذبه برای مردم باشد و حتی مردم کشور بتوانند بیایند اینجا موسیقی بوشهر را بشنوند و سالن و فضاهای کنسرتهای متفاوت در استان داشته باشیم اما برای برگزاری کنسرت به بزرگان موسیقی که حتی شناخته شدهاند در جهان و کشور اجازه نمیدهیم. چرا نباید در این شهر و استان موسیقی ما امکان عرضه داشته باشد. میخواهم بگویم در عرصه ادبیات در عرصه شعر در حوزه داستان در حوزه مطبوعات، استان سرشار از استعداد است که به این استعدادها باید بها داده شود و توجه شود در معرفی ایران به عنوان کشوری که در فرهنگ صاحب ریشه است.
در جم هستیم. می شود دریافت خود از شهر جم را هم بفرمایید.
مردم ایران بوشهر را به گرما و دریا و ساحل میشناسند. شاید باورشان نشود که بوشهر شهری تاریخی دارد مثل جم و در زمانی که مردم به شدت از گرما فراری هستند، میتوانند بیایند در این شهر زیبا که مختصات یک طبیعت کوهستانی را دارا است و از فضای بسیار مناسب، باغات متعدد، طبیعت بسیار قشنگ و فضاهای تاریخی و اخلاق و خونگرمی مردم اینجا استفاده کنند. شهر زیبای جم در چند دهه اخیر به تبع امکاناتی که در کنار توسعه نفت و گاز در اینجا فراهم شده خوشبختانه رشدی شتابان اما معقول داشته و توسعه اینجا بی در و پیکر نبوده و به شهری مطلوب با امکانات خوب شهری تبدیل شده و به مرکزی تبدیل شده که در فصل گرم سال هم پذیرای مردم از همه جای ایران است و این فرصتی برای استان فراهم آورده که می تواند شهر جم به عنوان یک مرکز اقامتی حتی در تابستان به کمک استان بیاید.
گفتگو: غلامعلی زارعی
استانداری فارس مبارک پسر عمویم باشد..
نوم خدا شاهنامه نوشتی نه مصاحبه..😄😄