از فندق الجم

 مند: جاده از واگرد سینه‌کش کوهستان سیراف به چپ می‌پیچد. جاده‌ای که در نم و غبار آفتابزن میانلو و برکه چوپان و تمبک و اختر و باغ شیخ، از جنوب کنگان تا خود سیراف در حاشیه دریا افتاده و انگار دوست ندارد از برآفتاب پاییز برخاسته و به سایه سار سرد صبحگاه کوهستان بالادست برود.
وانت تویوتای پیر دو کابین دنده‌اش را سنگین می کند و از جاده‌ای که به راست می‌رود سر می تاباند و از شیب تند سمت چپ بالا می رود.

تابلوی کوچک و سبز جم در پس تابلوی بزرگ پالایشگاه پنهان است.
از پایان جنگ دو سه سالی گذشته و جم در هیاهوی سالهای اول برداشت گاز از منبع نار و کنگان، دود و دم غول پالایشگاه و رقص شبانه شعله‌های فلر در کوه و کمر و نشیب دره هاش را تجربه کرده است.

جم در انتهای جاده‌ باریکی که در کمرکش کوه تراشیده شده و به دور خود می‌پیچد و از دامن کوه تا قله و از آنجا به آسمان تاب می خورد، مخمور نشسته است.

عطر لیمو و نارنج و نخل در فضا پراکنده و نسیم سردی که می‌وزد موهام که از هرم آفتاب، سوخته و به زردی رفته را پریشان می‌کند.
گویی می‌خواهد از ترس و تردید و دو دلی‌ و افکار درهم و برهمی که در سرم می‌گذرد، پرده بردارد.

با طرح خواسته‌های مردمی که بدون خشم و رویاروی هم ایستادن نبود، پالایشگاه قرار گذاشته از دبیرستانی شبانه روزی حمایت کند تا بلکه از انبوه آدمهایی که به دلیل نبود راه و امکانات و مدرسه از تحصیل باز مانده اند کم شود.
از شنبه و باغان در دشتی تا بردخون و شهنیا در دیر و انارستان و تشان در جم، دانش آموزان مستعد در دو رشته تجربی و ریاضی گرد هم آمده اند شاید رویای کار و زندگی در نفت و گاز برایشان محقق شود.
پالایشگاه اما به خست آب از دستش نمی چکد و در عوض هر چه آب از چشمه سارهای جم است برای رفع تشنگی از رقصیدن مغرورانه اش همپای شعله ها می مکد.


ما بر پشت بام فندق الجم که مسافرخانه ای همانند کاروانسراهای قدیم است و اکنون مدرسه ماست ایستاده ایم و تا دوردست نخل است و لیمو و بکرایی و بلبل و تیهو و آدمهایی در لباس های رنگی و دامن های قری،
می آیند و می روند و زغال کنار و بادام کوهی می گیرانند که دود قلیانهاشان عطری خاص دارد و طعم چایشان نیز غریب و دلخواه است.

بیش از سی سال از آن روزها گذشته.
حالا نه جاده قدیم مانده و نه روستاهای اختر و تمبک و برکه چوپان و نه درختان بابل و انجیر معابد ایستاده در جای جای فاصله ساحل تا کوهستان.


غول پالایشگاه از کوهسار جم پایین آمده و در حاشیه دریا از کنگان تا بیدخون در عسلویه چمباتمه زده و از دل دریا گاز می‌مکد و رگ و پی خودش را فربه و فربه‌تر کرده و غول بچه‌های بسیاری زاده تا از متان و اتان و اتانول و اتیلن و هر چه از دریا می‌آید بخورند و نم پس ندهند.

جم اما همین امسال بیشترین قبولی با رتبه زیر هزار از سد بلند کنکور گذرانده است.
خیابانها و خانه هاش نو و امروزی شده و مردمی از همه جای ایران در شیب و نشیب تپه و کوهساران جم که اکنون صاف و هموار شده خانه ساخته اند.


غول پالایشگاه با فروکش کردن شعله ها و ته کشیدن شیره ی جان جم کمی رام و آرام شده است.
مرکز آموزشی برای خودش ساخته و خانه و شهرکی برای کارکنانش و از آب و هوای جم گفته و هر چه آدم از هر جای ایران به عسلویه آورده و بر سفره گسترده جم نشانده است.
جم مهربان و نجیب و اصیل قد کشیده و در رنگ بی رنگی و یکرنگی هزار رنگ خودش چنان می خرامد که در چشم همه عروسی دلخواه است.
صد پله از تلخی و ترشی نفت و گاز بالاتر ایستاده و هر که از هر جا آمده را حرمت کرده است تا جم و جنوب بانجابت لت نبیند.


ما میهمان دومین رویداد رسانه ای جنوب استان هستیم. جمعی بیش از ۲۰۰ نفر که دو شبانه روز میهمان صفای جوانان دهه ۷۰ جمیم.
جوانانی که در مدارا با صنعت بزرگ شده اند و سرگرانی و تلخی این غول «بل آدم» شده را اصلا ندیده اند.
هر چقدر دست صنعت دراز و طبعش سرد و خویش نچسب است، جمی ها خوب و مهربان و خونگرمند.
فرزندانی تربیت کرده اند عالم و دانشمند و کاربلد.


دو سال است تمام رسانه های بوشهر، چشم و گوش مردم این حوالی را به جم می آورند و با هم در کلاس اساتیدی می نشینند بلکه با مدد واژه ها بتوانند طول و عرض و عمق و حجم بغض غریب درونشان را ترسیم کنند.
جم و جنوب، بی صدا و شبانه و به دور از چشم اغیار اشک می ریزد و روز لبخند بر لب به میزبانی صنعت سرد و «بی اوچش» می ایستد.
صنعتی که سی سال بر سفره این مردم نشسته و سهمش از ویرانی سادگی و نجابت و اصالت جم و جنوب را نمی پردازد.
انگار در شروه ای مدام سر می چرخانیم و کمر می گیریم و پای بر زمین می کوبیم و شادی و بغضمان را «بیت» می خوانیم.

ای پسر عمو رشیدم پنجه ات از خون حنان
رسم دامادی نه اینن، روگشون من کجان

غلامعلی زارعی

……..

بی اوچش: بی چشم و رو، ناسپاس
فرهنگ واژگان گویش دشتی، سید کوچک هاشمی زاده جلد یک ص ۳۹۵٫

بیت: بیت خوانی یکی از آوازهای رایج در موسیقی محلی بوشهر است. این آواز دلنشین که لهجه و لحن موسیقیایی جنوب ایران به خوبی در آن محسوس است، قدمتی بسیار دارد و با نوایی تقریباً یکسان در اکثر نقاط استان بوشهر خوانده می شود.
بیت خوانی در بوشهر به دو شیوه نزدیک به هم، با اشعار ویژه در مجالس شادی، چون حنابندان، خته سوران و یا بدرقه و استقبال زائران خانه خدا و عتبات عالیات و نیز در سوگواری جوان از دست رفته، به عنوان سوگ سرود و در مراسم عزاداری ماه محرم اجرا می شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اخبار استان بوشهر
تبلیغات
width="173"